پدر و مادری صاحب فرزند میشوند,کودک صفحه پاکی است که فرصتی والدین دارند برای نوشتن,آنچه مینویسند همان کاشتن است,تعلیم و تربیت در واقع بکارگیری از کلماتی ورفتارهایی هستند که در ضمیر پاک کودک کاشته میشوند,اگر در خانواده از کلمات محبت, عشق,وامثال آن استفاد کنند در واقع محصول این کلمات محبت و عشق به خودش و همنوع است ولی اگر مربی از کلماتی استفاده کند که محصول آن خشم و خشونت و کینه و عداوت وافترا و تهمت و هزاران چیز دیگر باشد کودک ناخوداگاه اسیر میشود,در حالت اول, کاشتن عشق در کودک, آنچه نصیب کودک میکند آزادی درونی است و در حالت دوم, اسارت درونی,که حالت اول نور است و حالت دوم تاریکی,که در واقع مربیان ما ناخوداگاه و نادانسته این کلمات را در کودک میکارند و کودک وقتی بزرگ شد خود هم همین کار را میکند و این تداوم از نسل به نسلی منتقل میشودتا مگر یکی بیدار شود. یکی از نظم و نظام الاهی این است که آنچه میکارم همان را برداشت میکنیم,و کار کشاورزی مصداق روشنی از این نظم است,در اینجاست که که همه ما در حال کاشتن عشق و یا خشونت هستیم ,یا داریم میسازیم ویا داریم تخریب میکنیم با کلماتمان و اندیشه هایمان و رفتارهایمان,و آنچه محصول بدستمان میرسد را میتوانیم به درستی ببینیم. امروز میتوانیم ریشه اسارت وآزادی را در کلماتی که اندیشه های ما را می سازند ببینیم و آگاهانه آنها را تغییر دهیم,خوشبختی و بدبختی ما درهمین تلاش نهفته است.
کلمات کلیدی: